ترانه یادم نمیاد ، تنها بدون دوسِت دارم !
بدون که با نبودنت ، قدم قدم بَد میارم !
طلسمِ خوشبختیِ من ، چشمای عاشقِ تو بود !
وقتی که بودی میشد از روزای آفتابی سرود !
با تو میشد به ما رسید !
میشد تو رُ نفس کشید !
میشد طلوعِ ممتدُ ،
تو آینهی چشمِ تو دید !
ترانه یادم نمیاد ، اما هنوز کنارتم !
تو یارِ من نیستیُ من ، تا تَهِ دنیا یارتم !
میشد با دستِ عاشقت یه سقفِ پُر ستاره ساخت !
پیشِ حضورِ روشنت قافیه ساخت ، قافیه باخت !
با تو میشد به ما رسید !
میشد تو رُ نفس کشید !
میشد طلوعِ ممتدُ ،
تو آینهی چشمِ تو دید !
ترانه یادم نمیاد ، اما چشات به یادمه !
خاطرهها رُ رَج زدن ، بودنِ من همین دَمه !
ستاره نیس که بشمارم ، خودت باید بیایُ بَس !
با تو میشه ترانه خوند ، تا اوجِ آخرین نفس !
با تو میشه به ما رسید !
میشه تو رُ نفس کشید !
میشه طلوعِ ممتدُ ،
تو آینهی چشمِ تو دید !